جکستان و اسستان در خنده بازار

جک های فلسفی، مذهبی خفن و خند دار و مذهبی

جکستان و اسستان در خنده بازار

جک های فلسفی، مذهبی خفن و خند دار و مذهبی

پ نه پ سری جدیدتر

پ نه پ سری جدیدتر

توالتم،در رو می زنه،سرفه می کنم،میگه یعنی نیام تو،گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ اگه دستات تمیزه بیا واسم طهارت بگیر

صبح پاشدم به زور ، دارم لباس میپوشم ، بابام میگه کلاس داری؟! میگم پـَـَـ نَ پـَـَــــ نگران لباسم شدم پاشدم ببینم هنوز اندازمه یا نه

به داداشم میگم برو عصای آقاجون رو بیار؛
میگه آقاجون میخواد بره مگه؟
پـَـَـ نَ پـَـَــــ؛ میخواد به اذن پروردگار عصا رو تبدیل به اژدها کنه

به دوستم میگم یه ذره حجابتو درست کن ... میگیرن !
میگه کی ؟ پلیس ؟
پَـــ نَ پَــــ دست اندرکاران شبکه فشن تی وی

تو خیابون مارو دست تو دست باهم دیده ... از این مدلها که مثلاً مُچمونو گرفته ...
با یه لحنی میپرسه دوست دخترتونه ؟
پَـــ نَ پَـــ مامان بزرگمه ... پیش پاتون از اتوشویی گرفتمش

سر کلاس دستمو بلند کردم استاد میگه سوال داری ؟
پَــ نَ پَـــ " های هیتلر"

زنگ زدم به استاد ، میگه چیه نمره میخوای؟
میگم پَـــ نَ پَـــ زنگ زدم ببینم فحش هایی که به خواهر مادرت دادم دلیوری شده یا نه؟

رفتم به همسایه مون می گم تخم مرغ داری؟
می گه می خوای غذا درست کنی؟
پَـــ نَ پَـــ می خوام بخوابم روشون تا جوجه بشن بفهمم مادر بودن چه حسی داره

تی شرت « دی اند جی » پوشیدم ...داداشم میگه « دولچه  ، گابانا » ست؟ میگم
پَـــ نَ پَـــ « داوود و غفوره »

خیام...
بگذار قلم را به غزل بسپارم/
شاید گره ای باز شود از کــــارم/
پرسید: مگر تو هم غزل می گویی؟/
گفتم: پـَـَـ نــه پـَـَــــ !! فقط رباعـــی دارم...

مامانم تلفن زده میگه زود بیا خونه این مانتو رو بگیر ببر برای مامان‌ بزرگت گفتم کجاست؟خونست؟؟؟ می‌گه پـَـَـ نــه پـَـَــــ گشت ارشاد گرفتتش تو کلانتری محله!

یه عکس جدید گرفتم ، به دوستم نشون میدم میگه آخِى تویى ؟؟؟؟؟؟؟ میگم پَ نَ پَ عکس عمه جانِ خدا بیامرزمه اوردم ببینى چه شباهتى به هم داشتیم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد